سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مثل آرامش باریدن باران نم نم

مثل آرامشِ باریدنِ باران نم‌نم
بقچه‌ی اشکِ من از یادِ تو وا شد کم‌کم

کوزه‌ی بغض ترک خورد و غزل جاری شد
دلِ سنگ تو ولی نرم نشد با اشکم

داشت می‌رفت غزل راه خودش را آرام
همه را یادِ تو بر هم زد و شد قافیه غم

در خیابانِ خیالِ تو چه شب‌ها که به عشق
دست در دستِ تو تا صبح زدم با تو قدم

من فقط حالِ دلم پیش تو باشم خوب است
باش… کم باش… ولی باش به زخمم مرهم

محمد عابدینی
10 خرداد 1402


امشب دوباره حال دلم روبراه نیست

امشب دوباره حال دلم روبراه نیست
گاهی دلم به مهر تو گرم است و گاه نیست

پوشانده رخت پنبه‌ای از ابرها به تن
در آسمان خسته‌ی شب قرص ماه نیست

حتی ‌سیاه‌مشق دو چشم شب تو هم
مانند سرنوشت سیاهم سیاه نیست

یک لحظه فکر کن بشود عشق هم گناه
با این حساب هیچ کسی بی‌گناه نیست

من توبه کرده بودم از ابراز عشق تو
تکرار اشتباه دگر اشتباه نیست

من پا نمی‌کشم قدمی از مسیر عشق
با این که سرنوشت کسی دلبخواه نیست

 شاید که بخت بُر بخورد جور دیگری
یوسف همیشه عاقبتش گرگ و چاه نیست

محمد عابدینی
19 اسفند 1401


با این که متین و با کلاسیم

با این که متین و با کلاسیم
گهگاه عجول و بی‌حواسیم

یک کیف به دستمان و هر روز
در دفتر و در مطب پلاسیم

از بس که همیشه حرص خوردیم
بی‌زلف و به اصطلاح تاسیم

خود مزرعه‌ی غمیم اما
بر خرمنِ دردِ خلق داسیم

هستیم روان‌پریش اما
در ظاهرِ خود روانشناسیم

محمد عابدینی
29 اردیبهشت 1402


یک گوشه ی شهر جای بیمارستان

یک گوشه ی شهر جای بیمارستان
آغاز بلاست بای بیمارستان

دریای غم و رنج و بلا پنهان است
در گریه ی بی صدای بیمارستان

دارو و سرنگ و سرم و تزریق است
صبحانه و نان و چای بیمارستان

نه دکتر و نه خیل پرستارانش
دلگرمی من خدای بیمارستان

با قافیه های خسته و دردآلود
این هم غزلی برای بیمارستان

محمد عابدینی