عاقبت یک روز می آید ز راه
عاقبت یک روز می آید ز راه
مرد رویای خدا روحی فداه
میزند بر کوچهها رنگ بهار
میکشد در آسمان شهر ماه
میرود سمت گلستان بقیع
گوشهای را میکند با غم نگاه
بغض دارد در گلویش یک جهان
میکشد اندازه ی ده قرن آه
روبروی دشمنان میایستد
پشت او سید علی با یک سپاه
میدهد رونق به بازار خدا
خط بطلان میکشد روی گناه
ماه چشمانش که تابان میشود
روزگار کفر میگردد سیاه
محمد عابدینی