مضمون؟ ردیف؟ قافیه؟ نه! پس تو چیستی؟
مضمون؟ ردیف؟ قافیه؟ نه! پس تو چیستی؟
دستم نمیرود به غزل تا که نیستی
گاهی شبیهِ آینه، گاهی شبیهِ سنگ
ای قلب، پشتِ میلهِ زندانِ کیستی؟
گفتی اگر به خاطرِ من میدوی بدان
تو آخرین دوندهِ میدانِ پیستی
گفتم چقدر مانده به پایانِ این فراق
گفتی نپرس هیچ که پایانِ لیستی
قلبِ من و قطارِ زمان خواهد ایستاد
یک بار اگر مقابل چشمم بایستی
من ماندهام چگونه بگویم از عشقِ تو
بگذار عامیانه بگویم: تو بیستی!
محمّد عابدینی
18 آبانِ 1398