مضمون به خروش آمده در ذهنِ سماور
مضمون به خروش آمده در ذهنِ سماور
برخیز و برایم غزلِ تازه بیاور
سنگینی احساسِ تو افتاده به دوشم
آنقدر که زانو زده این مرد تناور
در حیرتم از منطقِ مردم که در این شهر
دل میبری امّا به تو گویند دلآور
یک لحظه نگاهم به تو افتاده و عمریست
از خویش رها هستم و در عشق شناور
باور کنمت؟ این تویی آیا؟ نه... محال است
آنقدر محالی که ندارم به تو باور
محمد عابدینی