سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک گوشه ی شهر جای بیمارستان

یک گوشه ی شهر جای بیمارستان
آغاز بلاست بای بیمارستان

دریای غم و رنج و بلا پنهان است
در گریه ی بی صدای بیمارستان

دارو و سرنگ و سرم و تزریق است
صبحانه و نان و چای بیمارستان

نه دکتر و نه خیل پرستارانش
دلگرمی من خدای بیمارستان

با قافیه های خسته و دردآلود
این هم غزلی برای بیمارستان

محمد عابدینی