به فکر رویت ماه تو در شب تارم
به فکرِ رؤیتِ ماهِ تو در شبِ تارم
|اگر چه خستهام اما هنوز بیدارم
شبست و چشمِ ترم مانده است خیره هنوز
به قابِ خالی عکسِ تو روی دیوارم
به عشقِ از تو نوشتن، شبیهِ شاعرها
میانِ بقچهی ذهنم کمی غزل دارم
دوباره حرفِ تو شد، این بهانه کافی بود
به سمتِ عشقِ تو کج شد مسیر افکارم
هوا هوای تو شد، بغضها ترک خوردند
همین که نام تو آمد میانِ اشعارم
و باز قایقِ دل در مسیرِ طوفانهاست
گره به لطفِ تو افتاده است در کارم
کم از تو زخم نخوردم به دل ولی هرگز
نخواستم که از این عشق دست بردارم
تمامِ خاطرههایم پر از نبودنِ توست
همیشه خاطرهها دادهاند آزارم
و حرفِ آخرِ من را بخوان و بعد برو
اگر تو عشق نباشی از عشق بیزارم!
14011/4/8
محمّد عابدینی