هر چند که آغوش تو را داده ام از دست
هر چند که آغوشِ تو را دادهام از دست
از دور حواسم به نفسهای تو هم هست
مشغول تماشای تو از دورم و انگار
چشمانِ تو مهمانیِ دلهای شکستهست
احوال عجیبیست، دلم پیش تو امّا
گهگاه کمی خسته و گهگاه کمی مست
انصاف بِده… مانده مگر چارهی دیگر
جز این که به چشمان پر از سِحر تو دل بست؟
حسم به تو هر چند حقیقیست ولی حیف
این نیز به افسانهی زیبای تو پیوست
1401/3/30
محمّد عابدینی