ای آرزوی آخر غول چراغ ها
ای آرزوی آخر غول چراغها
تصویر رفتنت خبر تلخ زاغها
باید شبی بچینمت از شاخهای که نیست
ای سیب سرخ گمشده در ذهن باغها
در شعلههای خرمن گویسوی سرکشت
حق میی دهم که تازه شود زخم داغها
دارند در مسابقه چون اسب می دوند
با آرزوی فتح تو حتّی چلاغها
شاید همین مشابهت خواهرانه بود
تفسیر درد مشترک باجناغها
گفتند هست قافیه ی دیگری، بگو
گفتم که نیست قافیه جای...
محمد عابدینی