با کوله بار ندبه و بر بغض ها سوار
با کوله بارِ ندبه و بر بغض ها سوار
می آید از مسیر، کسی مثلِ جویبار
با واژه های سردِ زمستانِ غیبتش
ده قرن عاشقانه سرودیم از بهار
ده قرن خشکسالی و ده قرن تشنگی
ده قرن استغاثه و ده قرن انتظار
چیزی نمانده در دلِ تقویم ها مگر
شب های سالخورده و یک صبحِ بی قرار
مولای جمکرانی من! مثلِ ابر ها
بر تشنه زارِ خسته این بیت ها ببار
محمد عابدینی