در زندگی ندیده ام از عشق جیز تر
در زندگی ندیده ام از عشق، جیزتر
از جاده های پر خطرِ عشق، لیزتر
از خنجری که واردِ قلبم نموده ای
دستانِ کاوه هم نتراشیده تیزتر
در سینما و عالَمِ وب هم ندیده ام
از دشت های سرخِ لبت لاله خیزتر
از لحظه ای که ساکنِ این شهر گشته ای
چشمِ اهالی اش شده انگار هیزتر
چون ذره ای دلم شده از بس ندیدمت
چیزی شبیهِ دانه ی هِل... بلکه ریزتر
یک لحظه بود قصه ی دل دادنم به تو
از برقِ چشم های تو هم ناگریزتر
بحبوحه ای به پا شده مابینِ عقل و عشق
از هر نبرد و جنگ و ستیزی ستیزتر
یک شب از آسمانِ غزلها عبور کن
ای از تمامِ قافیه هایم عزیزتر
لفظی برای وصفِ تو پیدا نمی کنم
چیزی تو... چیز... چیز تر از چیز... چیز تر
محمد عابدینی