سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میان قافیه ها سوز ربنایی نیست

میان قافیه ها سوز ربنایی نیست
و این که حال و هوای غزل خدایی نیست

برای خلوت زیبای بنده و معبود
در ازدحام خیابان شعر جایی نیست

هزار بیت سرودم هزار هزار افسوس
برای بندگی شاعرانه نایی نیست

زبان طبع مرا بسته معصیت انگار
که هر چه گوش فرا می دهم صدایی نیست

به انتهای سفر می رسد غزل اما
همیشه آخر خط نقطه ی رهایی نیست

محمد عابدینی

خداوندا گرفتار گناهم

خداوندا گرفتار گناهم
ببین طوفان اشک و درد و آهم

گره در کارم افتاده ست یا رب
گره خورده به درگاهت نگاهم

تو و دریای بی پایان عفوت
من و صحرای اعمال تباهم

تو نازل می کنی بر شب ستاره
عنایت کن به شب های سیاهم

بگیر ای آسمان دست زمین را
خداوندا گرفتار گناهم

محمد عابدینی

خداست آن که خودش هست سرپناه کسی

خداست آن‌که خودش هست سرپناهِ کسی
خدای باخبر از قصّه‌ی گناهِ کسی

فدای چشمِ خطاپوش و مهربانِ خدا
که مانده خیره به پرونده‌ی سیاهِ کسی

همان دقایقِ اوّل... همان شروعِ دعا
گذشت مثل همیشه از اشتباهِ کسی

بلند می‌شود امّا صدای خشمِ خدا
بلند می‌شود از دل همین‌که آهِ کسی

دلش همیشه سیاهست هر که خوش‌حالست
در آسمانِ دلش از خسوفِ ماهِ کسی

دلم خوش است خدا هست و خوب می‌بیند
اگر چه رفت به تاراج مال و جاهِ کسی

خدا پیام فرستاد: عاشقانه بخند
و حالِ خوبِ خودت را نکن تباهِ کسی

محمّد عابدینی


خدا کند که ببخشد مرا خدای غفور

خدا کند که ببخشد مرا خدای غفور
خدا کند نشوم از خدای خوبم دور

خدا کند که ببینم چقدر منان است
کنار سفره ی او کائنات مهمان است

خدا کند که خدا موقع حساب و کتاب
به عدل خود نبرد بنده را به سوی عِقاب

خدا خدای من و بنده های بد هم هست
به فکر آخرِ پرونده های بد هم هست

خدا خدای رحیمیست... دیر فهمیدم
و میزبان کریمیست... دیر فهمیدم

وبال و وزر گناه است روی دوش دلم
که زیر این همه آوار پشت من شده خم

امید من به همین سجده های طولانیست
و گر نه زخم دلم قابل مداوا نیست

امید من به همین چشم های بارانیست
امید من به همین اشک های طوفانیست

امید من به همین آیه های قرآنست
کلید قفل همه مشکلات در آنست

امید من به همین روضه های پر اشک است
امید من به علمدارِ صاحب مشک است

امید من به همین جمعه هاست تا هر بار
دعای ندبه بخوانم... و بعد استغفار

و بعد توبه نمایم از انتظار خودم
همیشه بوده ام انگار گرم کار خودم

امید من به خدا بود و هست و خواهد بود
امیدوار به مولای خویش باید بود

محمد عابدینی


چقدر شکر کنم این همه محبت را

چقدر شکر کنم این همه محبّت را
چقدر سجده کنم این شکوه و شوکت را

دلم خوش است به الطافِ بی نهایتِ تو
تویی که فرض نمودی به خویش رحمت را

همیشه حفظ نمودی تو آبروی مرا
منی که حفظ نکردم حریم و حرمت را

برس به داد منِ خسته ای رحیمِ غفور
که بارِ معصیتم کرده طاق طاقت را

به فکر و جان و تنم قوّتی عنایت کن
که با شکیب تحمّل کنم مشقّت را

شنیده ام که مناجات و ذکر شیرین است
به کامِ من بچشان طعمِ این حلاوت را

به شوقِ وصل تو در این مسیر خواهم ماند
که طی کنم به هوای تو این مسافت را

محمّد عابدینی
1398.8.11