برق ما رفته شهر تاریک است
برقِ ما رفته، شهر تاریک است
شمع روشن، فضا رومانتیک است
پشت خط گفت منشی ادارهی برق
مشکلی نیست، صبح نزدیک است
محمد عابدینی
5 خرداد 1402
برقِ ما رفته، شهر تاریک است
شمع روشن، فضا رومانتیک است
پشت خط گفت منشی ادارهی برق
مشکلی نیست، صبح نزدیک است
محمد عابدینی
5 خرداد 1402
با این که متین و با کلاسیم
گهگاه عجول و بیحواسیم
یک کیف به دستمان و هر روز
در دفتر و در مطب پلاسیم
از بس که همیشه حرص خوردیم
بیزلف و به اصطلاح تاسیم
خود مزرعهی غمیم اما
بر خرمنِ دردِ خلق داسیم
هستیم روانپریش اما
در ظاهرِ خود روانشناسیم
محمد عابدینی
29 اردیبهشت 1402
یادِ ایّامی که در یخچالمان رب داشتیم
روی نرخِ گوجه مقداری تعصّب داشتیم
دوش هنگامِ عبور از برزخِ بازارِ شهر
چشمهایی گِرد از فرطِ تعجّب داشتیم
کاش فکرِ آخرت بودیم پشتِ دَخلها
نصفِ آنقدری که بر اجناسمان حُب داشتیم
سرختر از خونِ مردم نیست رنگِ گوجهها
لااقل با این یکی قبلاً تناسب داشتیم!
محتسب پرسید قصدت از گرانیها چه بود؟
گفت دولت: ما فقط قصدِ تقرّب داشتیم!
محمد عابدینی