سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نه مثل عاشق بودن سرمایه داران

نه مثل عاشق بودنِ سرمایه داران
می خواهمت... ارزان و ساده... زیرِ باران

من مرغِ عشقت بوده ام... من را نمودی
با شعله های عشق خود چون مرغِ بریان

در کوه هایی چون لیانشامپو هنوزم
دارد به عشقت می زند شمشیر لینچان

یک عمر بازی داده ای من را به نرمی
ای قهرمانِ حُقّه... ای استادِ چاخان

کاری که تو با قلبِ مجنونم نمودی
با انقلاب ما همان را کرد ریگان

با وعده های پوچِ خود پیچم نمودی
این بود رسمِ معرفت؟... این بود احسان؟

باور نکن حرف رقیبان را... حسودند
من عاشقت هستم به جانِ تو... به قرآن

محمد عابدینی

نه مثل این که با چنین برف شدیدی

نه... مثل این که با چنین برف شدیدی
باید بلرزم تا سحر... مانند بیدی

دارند می سابند قند ابرها را
روی سر دنیا... عجب بخت سپیدی

از لابلای برف ها... از عمق سرما
من گفته بودم می رسی یک روز... دیدی؟

یک لحظه حتی از دلم جایی نرفتی
از من به من نزدیک تر... حبل الوریدی

هم در دلم... هم در کنار من نشستی
با این که دور از دست هستی و بعیدی

باور نکن افسانه ی دل کندنم را
حتی اگر با گوش خود از من شنیدی

ایکاش حالم را نمی پرسیدی اما
حالا که پرسیدی شتر دیدی ندیدی

محمد عابدینی


نه این که فکر کنی خسته ام فقط گاهی

نه این که فکر کنی خسته ام، فقط گاهی
به روی بامِ دلم لانه می کند آهی

دوباره روحِ تو را می دمم به پیکرِ شعر
چه واژه های بدیعی، چه شعرِ دلخواهی!

خدا کند بشود بینِ اشک ها پیدا
برای رد شدن از بغض ها گذرگاهی

و من که خسته ام از شعر های بی حاصل
از این بیانیه های شعاری و واهی

نشسته داغِ رسیدن به سینه ی جاده
و هل الیک سبیلٌ؟ نشان بده راهی

اسیر غربتِ تُنگم، خودت که می دانی
نمی رود هوسِ موج از دلِ ماهی

تو را من از تو طلب می کنم، تو می گویی:
همیشه قسمتِ تو نیست آن چه می خواهی!

محمد عابدینی

نگذار زبان غزلم بسته بماند

نگذار زبان غزلم بسته بماند
حیف از دل این بغض که نشکسته بماند

تا کی بنشینم سر راهت و نیایی؟
تا کی به هوای تو دلم خسته بماند؟

نبضم شده پژواک تپش های تو... بگذار
نبضم به تپش های تو وابسته بماند

با چشم سیاهت دل پرهیزگر من
انگار محال است که وارسته بماند

بگذار نگویم... نسرایم... ننویسم
بگذار که این مسئله سربسته بماند

پیوسته سرش گرم اشارات و نظر هاست
هیهات که ابروی تو پیوسته بماند

تقدیر مرا از ازل این گونه نوشتند:
همواره به گیسوی تو دلبسته بماند

محمد عابدینی


نشانه رفته غزل های من به سوی کسی

نشانه رفته غزل های من به سوی کسی
به خون کشانده دلم را خیال روی کسی

تمام قافیه ها را به خطّ نستعلیق
نوشته است خدا لابلای موی کسی

غزل بهانه ی خـوبی است تا قدم بزنم
میان قافیه هایش به جستجوی کسی

هزار ندبه ی مبهم، هزار جمعه ی سرد
تمام عمر نشستم در آرزوی کسی

کسی شبیه تو در آسمان رویا نیست
کسی چنان که تویی نیست روبروی کسی

تو عاشقانه ترین آیه های قرآنی
قسم نخورده خداوند چون تو روی کسی

پر از حرارت عشق است سینه ام، انگار
نشانده ام به لب خود لب سبوی کسی

دلم خوش است به پایانِ شاهنامه ی شب
همیشه می وزد از ماه عطر و بوی کسی

محمد عابدینی