سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خسته بودیم و زخمی و بی تاب اوج بی رحمی زمستان بود

خسته‌بودیم و زخمی و بی‌تاب، اوجِ بی‌رحمی زمستان بود
روز‌‌ها آه بود و شب‌ها سوز، عمرِ دی‌ماه رو به پایان بود

صبحِ یک جمعه بینِ اشک و دعا، خبری تلخ از عراق رسید
نیمه‌شب در ضیافتی خونین، زائری از دمشق مهمان بود

روی زانوی سیّدالشّهدا، داد آرام جان ابومهدی
روح آرامِ حاج‌قاسم نیز، در هم‌آغوشی شهیدان بود

اشک و لبخند با شهادت و فتح، رازِ اعجازِ حاج‌قاسم شد
نقشی از خونِ سرخِ سلمان‌ها، روی انگشترِ سلیمان بود

فتحِ‌ عین‌الاسد به‌ غرّشِ‌ خشم، لشکرِ 25 میلیونی
قصّه‌ی آتش و هواپیما، امتحاناتِ سختِ ایران بود

نفسِ شهر بند آمده بود، از ترافیک و دود و فتنه و ننگ
شهر با سرفه‌های پی‌در‌پی، سخت چشم‌انتظارِ باران بود

ناگهان از ستادِ استهلال، خبر آمد که ماه در راه است
ظهرِ جمعه امامِ آرامش، در مصلّای شهرِ تهران‌ بود

محمّد عابدینی
26 دی 1398


ایرانی ام فرزند ابر و باد و باران

ایرانی ام... فرزندِ ابر و باد و باران
انگشتِ دنیا از شکوهِ من به دندان

بر باد داده نقشه ی مستکبرین را
طوفانِ جمهوریِ اسلامیِ ایران

نمرود ها آتش به پا کردند صد بار
امّا خدا می کرد ایران را گلستان

دستِ خدا را بار ها دیدیم در جنگ
در فتحِ خرّمشهر... آزادیِ بُستان

یادش نرفته آسمانِ پیرِ بغداد
پروازِ استثناییِ عبّاسِ دوران

امروز هل من ناصرِ خشمِ "نِمِر"ها
زانوی فرعونِ عرب را کرده لرزان

می آید از بیروت بوی نصر امروز
جایی فرا تر از بلندی های جولان

سجّیل های سنگ در دستانِ غزه
در مشت هاشان خشم و غیرت هر دو پنهان

روزی نمازِ جمعه می خوانیم با هم
در مسجد الاقصی به یادِ حاج رضوان

یک روز خواهد گشت اسرائیل نابود
با همّتِ مردانِ حزب اللهِ لبنان

این جا ولی در سایه ی تدبیر و امّید
گم می شود در شهرمان عطرِ شهیدان

چشمی به مسئولینِ راه آهن ندارم
باید فداکاری کند هر بار دهقان

دنیای موهومِ سرانِ فتنه گر را
یک روز خواهد کرد حزب الله ویران

دارد صدای اربعین می آید انگار
دریاب بوی سیب را از مرزِ مهران

محمد عابدینی