سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آقا سلام می شود آیا دقایقی

آقا سلام، می‌شود آیا دقایقی
رخصت دهی غزل بشود رزقِ عاشقی؟

دریای بیکرانی و با شوقِ تو در آب
انداخت باید از پی سهراب قایقی

تو آسمانِ آبی و آرام رحمتی
شأنِ نزولِ خلقت و یاسینِ ناطقی

با شوقِ دیدنِ تو نفس می‌کشند خلق
با هر عقاید و نظرات و سلایقی

در ازدحامِ درد و غم و اشک و بغض‌ها
سخت است دوری تو و سهل است مابقی

یک روز صبح، با تپشِ خیسِ رودها
می‌روید از میانِ گسل‌ها شقایقی

پایانِ هر مذاکره‌ای جز شکست نیست،
مُهرت اگر نبود به پای توافقی

محمّد عابدینی


­­اصلا این ماه عجب حال و هوایی دارد

­­اصلا این ماه عجب حال و هوایی دارد
رمضان در دلِ خود کرب و بلایی دارد

کامِ خشکیده و لب‌های ترک‌خورده‌ی ما
در تبِ روضه‌ی تو شور و نوایی دارد

پای سجّاده‌ی اِحیا و مناجات و سحر
جز ولای تو دلِ ما چه دعایی دارد؟

بارها عهد شکستیم و تو با ما ماندی
چه کسی جز تو چنین مهر و وفایی دارد؟

مال و جان؟ همسر و فرزند؟ قبول است آقا
کربلایی شدنِ ما چه بهایی دارد؟

دست می‌گیرد و دل می‌برد و می‌بخشد
این حسین کسیت که این گونه عطایی دارد؟

دلمان لک زده یک بار زیارت برویم
دلِ غمدیده‌ی ما نیز خدایی دارد

با لبِ تشنه و در گرمی ظهرِ رمضان
بردنِ نامِ تو آقا چه صفایی دارد

محمّد عابدینی


آسمان دلم ابریست دلم غم دارد

آسمانِ دلم ابری است، دلم غم دارد
شبِ قدر است و جهان عطرِ تو را کم دارد

یک نفر آدرسِ قبرِ تو را می‌داند
لیلة‌القدر فقط قدرِ تو را می‌داند

آیه آیه متکامل شده قرآن در تو
یازده مرتبه نازل شده قرآن در تو

در شبِ تیره و تاریک، تو بدری بانو
لیلة‌القدرتر از هر شبِ قدری بانو

و خداوند قسم خورده نمی‌سوزاند
هر کسی مِهر تو را بر دلِ خود بنشاند

مِهرِ تو کوثر و نبضِ تپشِ قرآن‌هاست
مِهر تو شأنِ نزولِ همه‌ی باران‌هاست

هر زمان نفس فراموش کند آتش را
مِهرِ تو هست که خاموش کند آتش را

محمّد عابدینی