صد فاتحه را دیدم و یک حمد ندیدم
صد فاتحه را دیدم و یک حمد ندیدم
صد موعظه را دیدم و یک پند ندیدم
این رسم جهان بود که در قلهی شادی
صد قهقهه را دیدم و لبخند ندیدم
محمد عابدینی
1385
صد فاتحه را دیدم و یک حمد ندیدم
صد موعظه را دیدم و یک پند ندیدم
این رسم جهان بود که در قلهی شادی
صد قهقهه را دیدم و لبخند ندیدم
محمد عابدینی
1385
شبیه حادثه، نه، معجزات در لحظه
به کیش چشم تو من محو و مات در لحظه
برای این که بدانی چقدر مال توام
بگو بمیر بمیرم برات در لحظه
محمد عابدینی
شب ها به یاد روی تو من قاط می زنم
چنگی به ریسمان مناجات می زنم
از شدت تعشق! و در اوج اعتشاق
خود را به سیم برق 40 وات می زنم
شب فرا می رسد و در قفسم نوری نیست
دیگر انگار در ابیات غزل شوری نیست
رفتی و یک چمدان خاطره جا ماند از تو
ماندم و در دل من طاقت این دوری نیست
دل و ایمان مرا بی خبر از جا کندی
دلبری قاعده دارد گلم! این طوری نیست
چشم در چشم تو شیدا شدم آن شب ناچار
عشق و شیدا شدنِ یک شبه که زوری نیست
عشق یک واجب عینی است در این شکی نیست
متراخی ست ولی واجب آن فوری نیست
زندگی بی تو بهشت است ولی با یک فرق
چون بهشتی ست که در آن خبر از حوری نیست
محمد عابدینی
1391/12/10
شاید شبی گذر کنم از ورطه ی خیال
شاید شبی به خاک سپارم تن وصال
شاید در آستانه ی این بیت گم شوم
شاید برای یک شب و شاید هزار سال
محمد عابدینی